بغض غربت
بغضِ غریبی گلوی عالم را میفشارد و سنگینی داغی جان سوز
بر قلب زمین زخم میزند. ملائک، کوچه پس کوچه های مدینه را در
پیِ مرد بی نظیری میگردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛
اما چه سود که اینک خوشه های زهرآگینِ کینه منصور
قلب سپیدشرا هزارپاره کرده است.
به ستاره ها بگویید دیگر ماه صادقانه شان طلوع نخواهد کرد!
شبهای تیره عراق آرام بگیرد که دیگر مأمورین سیاه دلِ عباسی، از
دیوارهایِ خانه ولایت بالا نمیروند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز
با سروپای برهنه به دربارِ جور نمیبرند!
بار دیگر امامی در سوگِ پدر شهیدش مینشیند و لحظه های تلخِ وداع
آن دو، بر شانه های تاریخ هجوم میآورد. ثانیه های واپسین است.
تمام فرزندان و نزدیکانِ امام صادق(ع) گرداگرد بسترش حلقه
زده اند.امام برای آخرین بار چشم میگشاید.
تن رنجورش، برای همراهی ِ ملائک بیتاب است؛
اما زبانش برای گفتنِ آخرین وصیتِ پدرانه بیتاب تر!
لب میگشاید و میفرماید: «به شیعیان ما بگویید شفاعت ما به آنان
که نمازرا سبک میشمارند، نخواهد رسید».
لقبش صادق بود و تمام گفتار و احادیثش صادقانه.
وقتی بزرگواری و صداقتش مثل آفتابِ اول صبح میدرخشید،
حتی کوردلترین دشمن اهلبیت هم به سپیدی صفاتش گواهی میداد.
وقتی چشمه علم و دانش جعفری، بی امان میجوشید، خواه مسلمان
یا مجوس و مسیحی، از گرداگردِ عالم به محضر درسش میشتافتند.
رؤسای مذاهب در محضرش زانوی ادب میزدند و سرکشترین
دشمنانِ خدا، به مقام شامخ او اعتراف میکردند. اینک چگونه شیعه به
رئیس مذهب خود مباهات نکند؛ حال آنکه وسعت این مکتب الهی، شرق
و غرب عالم را در زیر پرچم حقانیت خود گرد آورده است.
امشب، موسی بن جعفر(ع) بر بالین پدر، سر بر خاک یتیمی
مینهد و شالِ سیاه عزا بر گردن شاگردانِ «مکتب جعفری» حلقه میزند.
کوچه های مدینه داغدارند و بقیع
چشم انتظار آخرین مسافر خویش است.
بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛ بقیع، آشنایی غریب؛
بقیع، مزار بیچراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت
هزارواندی ساله است.
در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است.